bato-adv
bato-adv
کد خبر: ۷۱۸۱۴۸

(تصویر) عکسی از شیخ حسین انصاریان زیر تابوت فرمانده

(تصویر) عکسی از شیخ حسین انصاریان  زیر تابوت فرمانده

«پیکر حاج‌عباس را با قایق فرستادم عقب. صادق آهنگران آمده بود معراج. به او گفتیم یک نوحه بخوان و نوحه‌ی از سفر برگشتگان را خواند. بعد از ساعتی با پیکر حاج‌عباس که داخل آمبولانس بود، آمدیم بیرون. حاجی‌بخشی سرزده به معراج شهدا آمده بود. دم در معراج شیخ‌حسین انصاریان را دیدم و به شیخ گفتم «رفیقمون شهید شد» شیخ حسین خیلی ناراحت شد.»

تاریخ انتشار: ۰۹:۵۷ - ۲۵ اسفند ۱۴۰۲

اسفند ماه ۱۳۶۳ در حالی که چند روزی مانده بود به اجرای عملیات «بدر»، حاج عباس کریمی درست و حسابی غذا نمی‌خورد و استراحت نمی‌کرد. همین فشار کاری سبب شده بود که حاج عباس ضعف شدیدی بگیرد و برایش سرم وصل کنند. بعد از گرفتن سرم کمی حالش بهتر شد.

به گزارش فارس، ساعت ۱۰ صبح روز ۲۳ اسفند ۱۳۶۳ قرارگاه لشکر ۲۷ محمدرسول‌الله (ص) جلسه شورای فرماندهی با حضور حاج‌عباس کریمی، حاج رضا دستواره، حاج‌مجید رمضان و جمعی از فرماندهان برگزار شد. آن روز‌ها هوا سرد بود و رضا دستواره سرما خورده بود. حاج‌عباس بعد از اتمام جلسه، دم سنگر پوتینش را پوشید تا برای هدایت گردان‌ها به خط مقدم برود. هر دو فرمانده حال جسمی مساعدی نداشتند.

رضا دستواره در حالی که بند پوتینش را می‌بست، به حاج‌عباس کریمی گفت: «تو هنوز حالت خوب نشده. من میرم خط مقدم شما برو سنگر» حاج‌عباس هم می‌گفت: «نه، تو برو تو سنگر، من میرم» بعد از چند بار تعارف، یکدفعه حاج‌عباس با صدای بلندتر گفت: «من فرمانده‌ام» رضا سکوت کرد. چشمانش پر از اشک شدو با حاج‌عباس خداحافظی کرد.

در طول مدتی که با حاج‌عباس کریمی بودم، به قدری محجوب بود که هیچ وقت از او نشنیده بودم که بگوید، من فرمانده‌ام. این بار هم حاج‌عباس از قدرت فرماندهی‌اش استفاده کرد تا خودش به خط مقدم برود.

(تصویر) عکسی از شیخ حسین انصاریان، زیر تابوت فرمانده؛ صادق آهنگران نوحه خواند

حاج‌عباس سوار قایق شد و حرکت کرد. چشم‌های من دنبال او رفت. ساعتی بعد بی‌سیم به صدا درآمد که پل‌های شناور را حرکت بده. پل‌ها را با قلاب بستم و با طناب به قایق وصل کردم. در حال حرکت داخل آب بودم که دیدم قایق طوسی رنگ متوقف شد. حسین فهیمی بود؛ گفت: «قاسم، بیا» رفتم داخل قایق را دیدم که پیکر حاج‌عباس کریمی را به پتوی سربازی پیچیده بود.

زیر سر حاج‌عباس پر از خون بود. سرش را برگردانم دیدم پشت سر حاجی شکافته شده است. از حسین فهیمی قضیه را پرسیدم، گفت: «بالای روستای الهاله، کنار خاکریز دور تا دور آب بود. حاج‌عباس داشت یک فرمانده ارتش را توجیه می‌کرد که لشکر۲۷ چه عملیاتی دارد که ناگهان خمپاره دشمن داخل آب منفجر شد. تعدادی زخمی شدند و عباس در جا شهید شد.

پیکر حاج‌عباس را با قایق فرستادم عقب. صادق آهنگران آمده بود معراج. به او گفتیم یک نوحه بخوان و نوحه‌ی از سفر برگشتگان را خواند. بعد از ساعتی با پیکر حاج‌عباس که داخل آمبولانس بود، آمدیم بیرون. حاجی‌بخشی سرزده به معراج شهدا آمده بود. دم در معراج شیخ‌حسین انصاریان را دیدم و به شیخ گفتم «رفیقمون شهید شد» شیخ حسین خیلی ناراحت شد و گفت: «می‌خوام برای سخنرانی به کرمان بروم. به تشییع تهران نمی‌رسم. تابوت را روی زمین بگذارید همینجا پیکرش را تشییع کنیم» که همانجا عکسی از تشییع حاج‌عباس کریمی گرفته شد.

شیخ حسین انصاریان

بعد به در منزل شهید دستواره رفتم و به همسر شهید دستواره گفتم: «حاج‌عباس کریمی شهید شده، داخل آمبولانس است؛ می‌خواهم پیکرش را به تهران ببرم. تا فردا به همسر حاج‌عباس این موضوع را نگویید.» به سمت پادگان دوکوهه حرکت کردیم. پیکر حاج‌عباس را یکبار دور صبحگاه تشییع کردیم.

بعد از آن هم به سمت تهران حرکت کردیم و شبانه به بیمارستان نجمیه رسیدیم و پیکر حاج‌عباس را تحویل سردخانه بیمارستان دادیم تا والدین و همسر و نزدیکان حاج‌عباس آماده خاکسپاری شوند. آمادگی برای برنامه تشییع ۲ روز طول کشید. نماز بر پیکر شهید داخل مسجد امام بازار خوانده شد؛ بعد هم پیکر شهید تا چهارراه سیروس تشییع شد و ظهر روز ۲۶ اسفند در قطعه ۲۴ گلزار شهدای بهشت زهرا (س) به خاک سپرده شد.

bato-adv
bato-adv
bato-adv