گلستان عمر به کمال داشت. هم به معنای دریافت کودکانه من، هم در معنای باروربودن عمر در همه عرصههایی که او در هنر آزموده و پیروز بوده بود. چنانچه پیشترها به آن پرداختهام خاصه در باب داستانپردازی و نثرنویسی آنهم در دورهای که زبان نوشتار -دستکم در نوشتن داستان- میرفت که مغلوب زبان پیشپاافتاده کوچهبازار بشود. پس اکنون چیزی بر افزون ندارم جز اینکه بگویم شخصاً ابراهیم گلستان را دوست میداشتم ورای همه تنگنظریها که هیچ و هیچگاه پسند من نبوده است. یادش گرامی.
شاید هرکسی با دیدن تصاویر خانه ابراهیم گلستان که طی روزهای اخیر فوت کرد، گمان کند این قصر باشکوه متعلق به یکی از سران یا یکی از سرمایهداران یک کشور اروپایی است و شاید تعجب کنید اگر بگویم این تصاویر مربوط به عمارتی به جا مانده از عصر گوتیک است اما این خانه باشگوه متعلق به ابراهیم گلستان ، کارگردان، داستان نویس، عکاس و روزنامه نگار ایرانی است.
سید عطاءالله مهاجرانی نوشت: گلستان در داستاننویسی سینماگر است و در سینماگری شاعر و در هر دو موسیقیدان! این دستمایه آسان به دست نیامده است، تا امروز تعبیر ویلیام فالکنر «عرقریزان روح» برای نشان دادن کار آفرینندگی در هنر، همچنان تعبیری اندیشه برانگیز و درخشنده است. البته پیش از فالکنر، تی اس الیوت گفته بود: «هدف و غایت ادبیات، هنر تبدیل خون به مرکب است!»
قصر وایکهرست (Wykehurst Place) خانه ابراهیم گلستان یک عمارت قرون وسطایی گوتیک در بولنی، غرب ساسکس، در انگلستان است، که بیشتر شبیه به شاتو (کاخهای محل اقامت اشراف و نجیب زادگان) فرانسوی است تا خانه های انگلیسی.
میتوان گفت ابراهیم گلستان با آن سبک زندگی و اشتهاری که هرگز رنگ نباخت و عمری ۱۰۰ساله حظ دنیا را به تمامی برد اگر از رنجی که به خاطر فراق فروغ بکشید صرف نظر کنیم چرا که حالا همه میدانند رابطه میان او و فروغ فراتر از ارتباط یک شاعر جوان دوستدار سینما و ادبیات شاغل در استودیو گلستان با کارفرما بود.
لیلی گلستان، فرزند ابراهیم گلستان ، پس از درگذشت پدرش به این ماجرا واکنش نشان داد.
ابراهیم گلستان کارگردان و روشنفکر ایرانی در سن ۱۰۱ سالگی در منزل مسکونیاش در انگلستان درگذشت.
آیدین آغداشلو دربارهیِ ابراهیم گلستان میگوید: ابراهیم گلستان بهجز فیلمسازی، نویسندگی و شاعری و بسیاری از صفات عمده دیگرش یک شخصیت است. شخصیتی است که بهخاطر یک مجموعه آن را به جای میآوریم. شخصیت خیلی مهمی هم است. عمری طولانی کرده. شکر خدا ۱۰۰ سالش است و خیلی هم در زمینههای مختلف کار کرده.
یکی از چهار اثر ساخته فیلمسازان ایرانی که در پنجاه و ششمین دوره جشنواره کارلووی واری در جمهوری چک حضور دارد، مستندی با نام «جمعه میبینمت رابینسون» ساخته میترا فراهانی و محصول مشترک فرانسه، سوئیس، ایران و لبنان است. این فیلم در بخش غیررقابتی «خارج از گذشته» این جشنواره به نمایش گذاشته شده است.
فیلم «اسرار گنج دره جنی» فیلم یک بار دیدن است. برای بار دوم دیگر چیزی برای کشفکردن ندارد. همه چیز رو و آشکار است و آن قدرت نهانسازی و درعینحال مفهومسازی که در «خشت و آیینه» است، در این فیلم نمیبینیم.
ابراهیم گلستان درباره اصغر فرهادی نوشت: من امید فراوان دارم به ادامه توفیق و پشتکار او و بیاعتنایی به تقلبها و فریبهایی که سر راه او خواهند آورد و خواهند گذاشت که همواره باید به هر ترتیبی که بشناسد از خود دور کند. صاحبان این تقلبها نه کماند و نه بیکوشش.
در دورهای که شعر، آن هم شعر کلاسیک سکه رایج بازار بود و تنها نزد گروههای محدودی از روشنفکران و خواص ادبی، گونههای نوپدید شعر خواننده داشت، گلستان و تنی چند از نویسندگان آن دوره، نخستین تجربههای داستان مدرن ایرانی را رقم زدند.
من متأسفانه با شخصیت این آدم هرگز مواجه نبودم، علتش هم این است که من سالهاست از خانه بیرون نمیآیم و امکان برخورد با ایشان را نداشتهام. با این احوال، من از آقای شجریان خوشم میآمد؛ از صدایش، از نحوه کارش و قصههایی که از او شنیدهام. با کمال تأسف هرگز ندیدمش و با او برخورد نکردم.
ابراهیم گلستان از صدایی میگوید که صاحبش تازه به تهران آمده و شهرتی دست و پا کرده بود.
ابراهیم گلستان: سیمین مطلقا سنتی نبود
ابراهیم گلستان میگوید: سیمین مطلقا سنتی نبود. نیروی شاد و توانایی بود که توانایی و شادبودن را وقتی متوقفشده دید و یافت، که آفتاب غروب میکرد. از دور، از خیلی دور چیزی را نباید به دید آورد و خیال دید از دور را به داوری کشاند. سالهای سیمین که آن را به سنتیبودن میبینید، سالهای سوده و فرسوده شده یک توان ساییدهشده بوده است که میوه مطلوب را، با همه کوشش و توانایی که داشت، نگرفت و نداد.
گلستان در این نامه نیز به سیاق سالهایی که گذشت، از توانایی و استعداد مسعود کیمیایی مینویسد؛ اینکه او را از مستعدترین و محکمترین فیلمسازانی میداند که در ایران همچنان در کار سینما هستند و البته تأکید دارد که این دوستی و حمایت البته سابقه دارد.
ابراهیم گلستان نوشت: چیزی که مسعود {کیمیایی} در فیلم «قیصر» گفته بود مرا متوجه نوع دریافت و فکر او کرد، که تفاوت داشت با «ننه من غریبم» بازیهای قصههایی در تیرهروزی دخترهای رعیت یا تیرهکاریهای پسرهای ارباب، و قس علیذالکهایی که از اول سال های ۱۳۰۰ راه افتاده بود و ...
برخی میگویند پدرم بهخاطر مرگ فروغ از ایران رفت در صورتی که رفتنش ربطی به این مسأله نداشت. رفتنش نه ربطی به فروغ داشت و نه ربطی به انقلابی که در پیش بود. او انتخاب کرد که برود، چند روزی بازداشت شد، آن چند روز آنقدر برایش توهینآمیز بود که تحمل نکرد و رفت.
شهپرراد با بیان اینکه «نگاهها باید به سمتی برود که حرفه و محصول هنری افراد را براساس برخی از مسائل شخصیشان قضاوت نکنیم» گفت: فیلمی که ساخته شده متفاوت از زندگی شخصی فیلمساز است. اما بالاخره حساسیتهای تلویزیون بالاست چون همه اقشار آن را نگاه میکنند و همه ما این را میدانیم.