سیدعبدالجواد موسوی در هممیهن نوشت: خدایش رحمت کناد سیدجواد طباطبایی را. مردی که تا واپسین نفسهایش نوشت و عشق به این آب و خاک از سطر سطر نوشتهها و گفتارش پیدا بود. مردی که تاثیر بسیاری بر نسل من و پیش از من گذاشت و چه بسیارند روزنامهنگاران و صاحبنظرانی که از او آموختهاند و افتخار شاگردی او را داشتهاند. او در این سالها همیشه حضوری پررنگ در رسانهها داشت. به این معنی که علاوه بر آنچه خود مینوشت، دیگران نیز درباره او بسیار مینوشتند. به انکار یا به اثبات، حجم نوشتههایی که به او و اندیشههای او اشاره داشت، قابل توجه بود.
این روزها به مناسبت درگذشت او این توجه بالطبع بیشتر شده است و میشود. یاد و خاطره بزرگی را پاس داشتن همواره پسندیده است، اما در این میان دیدهام که چند نفری برخی برآشفتگیهای آن مرحوم را پررنگ کردهاند و با عباراتی شبیه بسیار تندخو بود و عصبیمزاج، یا اینکه درباره رفتارهای عصبی او و اهانتهای او به دیگران حرف و سخن بسیار است، سعی کردهاند متمایز جلوه کنند یا قیافه آدمهای منصف را به خود بگیرند. اول اینکه چنانکه بزرگان ما فرمودهاند: فاذکروا موتاکم بالخیر. وقت برای این اظهار فضلها بسیار است. برای تسویهحساب و انتقامگیری هم. بهتر است فعلا بهپاس آنچه او در حق فرهنگ و اندیشه این سرزمین انجام داده است، از میراث ارزشمندش سخن بگوییم و از کارهای نیکی که از او در ذهن داریم.
دوم اینکه یادمان نرود داریم درباره یک نظریهپرداز و یک اندیشمند سخن میگوییم، نه درباره یک سیاستمدار یا معلم اخلاق. هرچند این شیوه از سخن گفتن درباره هیچکس، آنهم در چنین هنگامهای امری پسندیده بهنظر نمیرسد، اما شأن و منزلت اهل علم اقتضا میکند که حواسمان را بیشتر جمع کنیم. برخورد ژورنالیستی- به معنای پیشپا افتاده و مذمومش را عرض میکنم وگرنه صاحب این قلم شغلی جز این ندارد- با اهل فکر و قلم، همیشه نتایج بسیار بدی در پی داشته. بهویژه آنکه این برخوردها با سیاست و سطحینگری مطبوعات زرد درآمیزد.
یادمان نرفته برخورد مبتذلی که با مرحوم سیداحمد فردید صورت گرفت. بسیاری از دوستان مطبوعاتی ما بیآنکه اطلاع خاصی از اندیشههای فردید داشته باشند، براساس شنیدههایشان پای او را به مباحثی سطحی باز کردند و بهجای آنکه به اندیشههایش نقد جدی وارد کنند، شروع کردند به نشر حرفهایی که بیشتر به کار هفتهنامههای زرد فوتبالی میخورد. حاصل آن برخوردها مشغول شدن بسیاری از استعدادها به موضوعاتی شد که نه به کار دینشان میآمد، نه به کار دنیایشان. کار به آنجا رسید که نوشتند، ظهور معجزه هزاره سوم، محصول اندیشههای سیداحمد فردید است! سخنانی که نهتنها در دکان هیچ عطاری یافت نمیشد، بلکه به فقدان فکر و ذکر دامن میزد.
حالا هم اگر مراقب نباشیم، عین همان فجایع درباره سیدجواد طباطبایی تکرار میشود. از فردا عدهای راه میافتند و بهجای تأمل و تدقیق درباره آن بزرگوار شروع میکنند به خاطره گفتن و اینکه آن مرحوم به فلان استاد چه گفت یا در بهمان تاریخ از کدام شخصیت سیاسی دفاع کرد. این حرفها شاید به درد محافل بهظاهر روشنفکری بخورد و دوستان را سرگرم کند، اما انتشارش نهتنها فایدهای ندارد، بلکه جامعه شفاهی و کتابنخوان ما را بهشدت عقبتر از اینی که هست میبرد. به آنها توهم دانایی میدهد و از مسائل اساسی جامعه غافل میکند.
دکتر سیدجواد طباطبایی مثل خیلی از اهالی نظر نمیتوانست نسبت به جهل بیاعتنا باشد؛ بهویژه آنجاکه جهل با مسائلی که به کشورش مربوط میشد گره میخورد، سخت منقلب میشد. اگر آدمهای بیغرضی باشیم و اهل دانایی در نظرمان محترم باشند، میتوانیم همانند دکتر داوری بهراحتی از کنار آن تندی و تلخی بگذریم و مهرورزانه بنویسیم: اگر گاهی تلخی و تندی در زبانش میبینیم، من آن را بر غیرتی که نسبت به دانایی و تفکر داشت، حمل میکنم.
حقیقتا چنین بود. صاحب این قلم نیز بارهاوبارها از زبان و قلم او نسبت به کسانی که دوستشان میداشت، تندیهایی خوانده و شنیده بود که برخورنده بود، اما آن تندیها در مقابل عظمت مردی که همه عمر را به علماندوزی و میهندوستی گذراند و آثار مهمی را در عالم رأی و نظر از خویش بهجای گذاشت، هیچ بود و کم از هیچ.
یاد و خاطرش تا ابد جاوید و روحش غریق رحمت حق. ایدون باد!